عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684630 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25937 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21339 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14726 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13223 |
شلوار جاستین بیبر | 12297 |
اسیر عشق | 10168 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9497 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
بچه شیطون|جک
طرف به بچه شيطونش میگه:
امروز یه مهمون میاد خونمون که بچش یه گوش نداره
حواست باشه نری هی بگی این بچه چرا گوش نداره آبرو ریزی کنی
.
.
.
مهمون میاد, بچه شيطونه هی نگاه میکنه به این بچه بی گوش و میگه:
شما باید به بچتون زیاد آب هویچ بدین بخوره مهمون میگه چرا عزیزم؟!
میگه: آخه اگه چشماش ضعیف بشه واسه عینکش باید داربست بزنید!!!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 24 بهمن 1394 |
موضوعات مرتبط : طنز، ، |
برچسب ها : بچه شیطون,جک,طنز,خنده,مطالب خنده دار,بهارنارنج,بهار نارنج, |
یلدا|تک بیت
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را
من شاعر به چه تشبیه کنم یلــــــدا را؟
مجنون باشی|دوبیتی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی.
"حافظ"
جک| زغال گردون
همیشه عاشق اون سکانس فیلم قیصر بودم که نامزد قیصر میرفت قلیونو آماده کنه،ذغال گردونو میچرخوند...
بعد قیصر پیچ وتاب بدنشو نگاه میکرد
زیر لب میگفت:
استغفرالله.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه بار منم به دوس دخترم گفتم بیا ذغال گردونو بچرخون من نگات کنم،
ذغال گردونو گرفت دو دور چرخوند
دور سوم از دستش در رفت مثل توپ خورد تو سقف پذیرایی لوستر روشکست،
افتاد پایین مبل رو سوزوند،فرش از وسط آتیش گرفت،یه تیکه زغال افتاد تو شلوارم
یعنی اسراییل خونه مارو با موشک بالستیک میزد اینقد خسارت نمیدیدیم!
از اون به بعد دیگه کلا فیلم نگا نمیکنم!!
تعهد عشق...
نه عاقدی در کار بود...
نه خطبه ای...
نه کاغذی امضا کردیم...
نه قردادی نوشتیم...
ولی...
چه تعهد شیرینی بود...
دستهایش...
مرا به تمام ادمهای سرزمینم ...
حـــــــــــــــــــــــــــــــرام کــــــــــــرد...
تو قهرمان زندگی خودت بمان
هيچكس را در زندگی مقصر نمی دانم...
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست كه ميگويند...
با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد.
اگر چنين بود!!!
از منيت و شخصیت هر كس چيزى باقى نميماند.
هركس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفايى بدى بود.
داستان زندگی ما خالى از ادم های خوب بود.
اگر نميتوانى ادم خوبه ى زندگي كسى باشى.
اگر براى ياد دادن تنها همان خوبى هايى كه خودت بلدى ناتوانت كردند
اگر همان اندك مهربانيت را از بر نشدند.
اگر خوبى كردى و بدى ديدى.
كنار بكش!!!
اما بد نشو...
زيرا اين تنها كاريست كه از دستت بر ميايد.
مهم نيست با تو چه كردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو ادم خوبه ى زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.
سرت را پيش خدايت بالا بگير.
و بخاطر همه چیز شاکر باش...
یک آسمان و جاده!
در نوبتی دوبــاره دلت را مـرور کن
از غم به هر بهـــانه ی ممکن عبـــور کن
گیرم تمــام راه تو مســدود شد، بگرد
یک آسمان تازه و یک جاده جور کن !
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : جمعه 17 ارديبهشت 1394 |
برچسب ها : آسمان,گذر از غم,شعر,شعرکوتاه,بهارنارنج,وبلاگ بهارنارنج, |
نفسم بند آمد!
عاری از صبـــرم و طـــاقت نفســم بنــد آمـــد
زیر انـــدوه فــراقت نفســـم بنـــد آمـــد
ایستـــاده ای لبه ی زندگیـــم، از این روســت
هر کســـی رفت سراغـــت نفســم بنــد آمـــد
تـ
مو زدی شـانه و ناخواسته عطـری برخـواست
ــ
مثل گلهـــای اتاقـــت نفســـم بند آمد
موقع گفتن این شعر کمی ترسیدم
خوش نیـــاید به مذاقـــت، نفســـــــ....
کاظم بهمنی
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 13 اسفند 1393 |
برچسب ها : کاظم بهمنی,نفسم بند امد,شعر,بهارنارنج,, |
گل سرخ
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽــﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐــــــﺎﺷﺖ!
ﮔﻞ ﻧﮑﺎﺭﯼ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ..
ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳــــــﺮﺥ ...
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ!
ﮔﻞ ﺑﮑـــﺎﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾـــــــﺎﺩ!
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠـــﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺑﯽ ﮔــﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫــــﻦ،
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨـــــﻢ، ﻫﺮﮔـــﺰ
ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸــــﻮﺩ ...
آی دزد!
خبر رسید که یک دزد ناقلا دیشب
دو قطعه فرش ز اموال ما به یغما برد
بدون آن که دهد پول یا چکی بکشد
متاع مورد درخواست را ، مهیـا برد
چگونه از سر دیوار رفت ؟ خود داند
و یا چطور ، ز دیوار ، فرش بالا برد!
خداش خیر دهد ، دزد خیر مندی بود
به زحمت آمد و یک جفت فرش تنها برد
اگر به خانه ی خود برد و زیر پا انداخت
بر او حلال ، که حلاّل یک معما برد
اگر نیاز به آن فرش داشت ، چاره نداشت
چرا دهید به او ناسزا که بیجا برد ؟
برای خانه ، پی فرش تازه ای می گشت
چو دید خانه ی ما فرش دارد از ما برد
به بنده ربط ندارد چگونه آمد و رفت
ولی همین که ازین دام جست زیبا برد
به فرش فکر مکن ، حال دزد را دریاب
نه دزد زاد ز مادر ، نه ارث ِ بابا برد
ببین مسیر خطا را به او چه کس آموخت
چگونـه راه بـه ژرفـای تیـرگی هـا بـرد
بنای ِ فطرت انسان نهاده بر پاکیست
به تیرگی ، دل پاکیزه با چه سودا برد
دلیل دزدی او هر چه هست پیدا نیست
به سادگی نتوان پی به این معما برد
هر آن چه یافت از این روزگار رعنا یافت !
هر آنچه برد ازین عصر بی مسما برد !
دعـا کنیم کـه بیمـاریش عـلاج شود
که در معالجه ی فرش ، درد سر ها برد
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : دو شنبه 4 اسفند 1393 |
برچسب ها : ای دزد,شهر دزد,معاصر,بهارنارنج,نجوا کاشانی, |
سال جدید!
گله هارابگذار!
ناله ها را بس کن!
لبخند بسازید
ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﺮﺟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ..…
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷـــــــﻮﯾﻢ
ﮐﻪ ﺧﻨـــــــﺪﻩ ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻧﺸـــــــﺎﻥ
ﻧـــــــﻘﺶ ﺑـــــــﺒﻨﺪﺩ …
ﻧﻪ ﻧـــــــﻔﺮﺕ ﺩﺭ ﺩﻟﺸـــــــﺎﻥ...
خبر خیر
خبر خير تو از نقل رفيقان سخت است
حفظ حالات من و طعنه ي آنان سخت است
لحظه ي بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداري باران سخت است
کشتي کوچک من هر چه که محکم باشد
جستن از عرصه ي هول آور طوفان سخت است
ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا
شهره شهر شدن با تو چه آسان سخت است
اي که از کوچه ي ما مي گذري معشوقه!
بي محلي سر اين کوچه دو چندان سخت است
زير باران که به من زل بزني خواهي ديد
فن تشخيص نم از چهره گريان سخت است...!
شعری طنز
ست شده مانتوی تو با شال و با شلوار جین
می خری عطر از فرانسه کفش ، از بازار چین
کفش صندل، پای بی جوراب و لاکی صورتی
هرکسی را می کشد سمت خودش این ویترین
با چنین وضعی خصوصا راه وقتی می روی
هیچ چیزی کم نداری شیک شیکی آفرین
در غروبی دعوتت کردم به کافی شاپ دِه
چای خوردن با تو می چسبد غروبی نازنین
ناز کردی برنگشتم هی هوایی تر شدم
پیش خود گفتم که شاید قسمتم باشد همین
حیف بودی او فریبت داد و رفت از روستا
بقیه را رمزی بگویم یا ولش کن نقطه چین...
پاسخ جالب آلبرت انیشتین به خواستگارش:
می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم
بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !
آقای " اینشتین " هم نوشت :
ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود !
ولی این یک روی سکه است .
فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 1 شهريور 1393 |
موضوعات مرتبط : داستانک، ، |
برچسب ها : خواستگاری آلبرت انیشتین,هوش,بهارنارنج,مریلین مونرو, |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 63 صفحه بعد |